سبک سر، سفیه، ابله، سبک عقل، کم خرد، برای مثال سبک مغزان به شور آیند از هر حرف بی مغزی / به فریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را (صائب - لغت نامه - سبک مغز)
سبک سر، سفیه، ابله، سبک عقل، کم خرد، برای مِثال سبک مغزان به شور آیند از هر حرف بی مغزی / به فریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را (صائب - لغت نامه - سبک مغز)
کم خرد. بی خرد. نادان. احمق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی مغز و نادان و بی هوش. (ناظم الاطباء). کنایه از احمق و بی خرد. (آنندراج) : بدو گفت موبد کانوشه بدی تهی مغز را فر و توشه بدی. فردوسی. تاجم سر پرمغز را ولیکن مرپای تهی مغز را عقالم. ناصرخسرو. به که تهی مغز و خراب ایستی تا چو کدو بر سر آب ایستی. نظامی. آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر. سعدی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
کم خرد. بی خرد. نادان. احمق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی مغز و نادان و بی هوش. (ناظم الاطباء). کنایه از احمق و بی خرد. (آنندراج) : بدو گفت موبد کانوشه بدی تهی مغز را فر و توشه بدی. فردوسی. تاجم سر پرمغز را ولیکن مرپای تهی مغز را عقالم. ناصرخسرو. به که تهی مغز و خراب ایستی تا چو کدو بر سر آب ایستی. نظامی. آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر. سعدی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره باطن. سیاه درون. تیره و سیاه نهاد: بدین هندسه ز آهن تیره مغز برافروخت شاه آن نمودار نغز. نظامی (از آنندراج). ، احمق و کودن. (ناظم الاطباء). رجوع به تیره شود
تیره باطن. سیاه درون. تیره و سیاه نهاد: بدین هندسه ز آهن تیره مغز برافروخت شاه آن نمودار نغز. نظامی (از آنندراج). ، احمق و کودن. (ناظم الاطباء). رجوع به تیره شود
بیعقل و بی وقار. (غیاث) (آنندراج). سبک سر و سبکسار. (مجموعۀ مترادفات ص 207). سفیه. ابله. کم خرد. احمق. جلف: سبک مغزان بشور آیند از هر حرف بیمغزی بفریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را. صائب. خود ز سبک مغز و تندخوی چه خیزد تا که شود کار ملک راست از ایشان. سیدنصراﷲ تقوی
بیعقل و بی وقار. (غیاث) (آنندراج). سبک سر و سبکسار. (مجموعۀ مترادفات ص 207). سفیه. ابله. کم خرد. احمق. جلف: سبک مغزان بشور آیند از هر حرف بیمغزی بفریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را. صائب. خود ز سبک مغز و تندخوی چه خیزد تا که شود کار ملک راست از ایشان. سیدنصراﷲ تقوی